یادداشت های گاه و بی گاه | ||
همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش .اخم باهنر رو که دید گفت: بچهها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم. منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت [ جمعه 88/10/18 ] [ 5:4 عصر ] [ فاطمه ایمانی ]
[ نظرات () ]
بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند .منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت [ جمعه 88/10/18 ] [ 5:2 عصر ] [ فاطمه ایمانی ]
[ نظرات () ]
از بهشتی پرسید؛ روحانی هم میتونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا میتونه بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیهاش به علوم حوزوی باشه .گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمیده. منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت [ جمعه 88/10/18 ] [ 5:0 عصر ] [ فاطمه ایمانی ]
[ نظرات () ]
صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه. یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتیشناس بود. همه رو آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید .منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت [ جمعه 88/10/18 ] [ 5:0 عصر ] [ فاطمه ایمانی ]
[ نظرات () ]
طلبه جوان هر روز میرفت دبیرستانها درس انگلیسی میداد. پولش هم میشد مایه امرار معاش. میگفت اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر میفهمم و با شجاعت بیشتری میتونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی میکرد .منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت [ جمعه 88/10/18 ] [ 4:59 عصر ] [ فاطمه ایمانی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |